- شرط بندی
- بسته کردن (گویش گیلکی)
معنی شرط بندی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تعیین خره تعیین گردش یا مدار آب (آبیاری)
زندانی بودن، در محاصره افتادن
نرخ چیزهایی را معین کردن، نرخ بستن، تعیین نرخ کردن
نقشه کشی، برداشتن گرده چیزی، تنظیم و ترتیب خیابانها
بستن فرمها و جدول کشی در روی کاغذ که بطور افقی و عمودی کشیده شود. وسایل عمده فرم بندی خط برنج و بابوشکه و گواد راد می باشد، طرز کار فرمبندی عینا مانند حروفچینی است منتهی در فرم بندی عوض حروف از خط برنج استفاده می کنند (در فرم بندی حروف هم به کار می رود ولی بسیار کم)
کاست بندی
تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمتها تقریبا متساوی
شرط بندی رهان
نقشه کشی
شغل و عمل فرم بند
ставить ставки
ставити ставки
obstawiać
scommettere
शर्त लगाना
bertaruh
bahse girmek
kubashiri
বাজি ধরা
شرط لگانا